قسمت ششم داستان بلوهر و یوذاسف
تو نيز اى پادشاه با تمام قدرتى كه دارى و اين همه پيروان و سپاهيان و پردهداران و ارادتمندان كه اطرافت را گرفتهاند اگر بديده دقت نگاه كنى تنها و بيكسى، يك نفر همراه تو نيست. باين دليل كه ميدانى تمام كشورهاى ديگر مخالف و دشمن تواند همين ملتى كه حاكم بر آنها هستى نيز پر از حسد و رشك و كينه نسبت بتو هستند كه از درندگان بيشتر زيان ميرسانند و از ملتهاى بيگانه كينه تو را بيشتر بدل دارند. اگر توجه بهمكاران و خويشاوندان و معاونين خود بنمائى مىبينى همه آنها در مقابل حقوق و اجرتى كه ميگيرند كار ميكنند و پيوسته ميخواهند كمتر كار كنند و بيشتر مزد بگيرند اگر بدوستان نزديك و خويشاوندان توجه كنى، خواهى ديد كه تمام رنج و محنت و زندگى و كسب و كار خود را بآنها اختصاص دادهاى و تو هر روز سهم آنها را مىپردازى و اگر تمام كوشش و دسترنج خود را در اختيار آنها بگذارى باز هم از تو راضى نيستند، چه رسد باينكه مانع آنها شوى حالا فهميدى كه تنهائى نه خانواده و نه مال دارى.
اما من داراى خانواده و ثروت و برادر و خواهر و دوستانى هستم كه مرا نمىخورند و نه استفاده از من مينمايند. مرا دوست ميدارند و من آنها را دوست دارم، محبت بين ما حكمفرماست خيرخواه من و من خيرخواه آنهايم هرگز به من خيانت نمىكنند. راست مىگويند بمن و من بآنها دروغى در ميان ما نيست.
علاقمند به من و من بآنها علاقمندم دشمنى بين ما نيست مرا يارى ميكنند و من آنها را هرگز بخوارى يك ديگر نمىپردازيم. بدنبال نيكيهائى هستند كه اگر من نيز جستجوى آن را بكنم نمىترسند بخود اختصاص دهم و آنها را محروم نمايم بين ما تباهى و حسادت وجود ندارد. آنها براى من كار ميكنند بمزدى پايدار و پيوسته همكار يك ديگريم. در گمراهى هدايتم ميكنند و در نابينائى راهنمايم هستند. و
پناه بمن ميدهند و ابزار و تجهيزات دفاعى منند و يار و مددكارم در گرفتارى آلوده به خانه و زندگى و دكان و مغازه نشدهايم كه پيوسته در افزايش آن باشيم اين ذخاير را باهل دنيا سپردهايم بين ما مسابقه ثروتاندوزى نيست و نه كينه و خشم و فساد و رشك و جدائى. اينهايند خانواده من اى پادشاه و بستگان و دوستانم كه آنها را دوست ميدارم و بآنها دل بستهام. و كسانى كه قبلا با ديده مسحور بآنها مينگريستم رها كردم چون آنها را شناختم و در پى سلامت و آسودگى از آنهايم.
ادامه دارد…