• خانه 
  • فقه اسلام 
  • تماس  
  • ورود 

قسمت دوم داستان بلوهر و یوذاسف

01 اردیبهشت 1392 توسط فاطمه الزهراء(س)

و در ادامه می خوانیم …
پيش از سلطنت او دين در ميان مردم رونق يافته بود و گروه زيادى پيرو دين‏ بودند شيطان بر او چيره شده بود و مخالفت با متدينين را شعار خويش قرار داد بطورى كه پيوسته آنها را تبعيد و شكنجه و آزار مى‏نمود از ترس اينكه مزاحم سلطنتش باشند. در مقابل بت‏پرستان مقرب او بودند و براى آنها بتهاى طلائى و نقره‏اى ساخته بود و بآنها احترام ميكرد و قرب و منزلتى در نزد او داشتند تا آن اندازه كه بتهاى آنها را سجده ميكرد.
مردم بسرعت روى به بت‏پرستى آوردند و دينداران بى‏ارزش شدند. يك روز سؤال از مردى كرد كه باو احترام ميگذاشت و مقامى برايش قائل بود ميخواست كارى را باو واگذارد اما در جواب پادشاه گفتند: آن ترك دنيا نموده و در سلك عبادت پيشگان درآمده اين خبر خيلى بر او دشوار آمد و سخت ناراحت شد. بالاخره از پيش فرستاد او را آوردند.
چشم پادشاه كه باو افتاد در لباس زاهدان و بزيور خاشعان آراسته شده با نفرت تمام او را مورد ناسزا قرار داده گفت تو يكى از شخصيتهاى مملكت من و برده و بنده من بودى كه برايت ارزشى قائل بودم خود را رسوا كردى و زن و فرزند و و ثروت خويش را از دست دادى و پيرو تبهكاران و زيانكاران شدى و مردم ترا مسخره ميكنند و بر سر زبانها افتاده‏اى. با اينكه من ترا براى كارهاى مهم مملكت انتخاب ميكردم و در هر دشوارى و گرفتارى از شخصيت تو استفاده ميكردم آن مرد در جواب پادشاه گفت اگر من بر تو حقى ندارم اما انديشه و خرد تو بر تو حق دارد بدون خشم و عصبانيت سخن مرا گوش كن سپس بعد از دقت و انديشه هر چه مايلى انجام ده زيرا خشم دشمن عقل است بهمين جهت بين شخص عاقل و درك و فهم او فاصله مى‏شود. پادشاه گفت بگو ببينم چه ميخواهى بگوئى؟ گفت بگو ببينم آيا اين سرزنشها كه مرا نمودى بواسطه گناهى است كه من نسبت بخود انجام داده‏ام يا خطائى است كه نسبت بتو كرده‏ام در گذشته.
پادشاه در پاسخ او گفت همين خطائى كه تو در باره خود كرده‏اى در نزد من بزرگترين گناه است هرگز من اجازه نميدهم يكى از رعايايم خود را از بين ببرد همين خودكشى او براى من مانند كشتن و نابودى ديگران است من ترا براى همين محكوم مينمايم چون خود را به تباهى سپرده‏اى و از ميان برده‏اى.
عابد گفت گمان نميكنم پادشاه بدون دليل مرا محكوم كند و دليل روشن نميشود مگر پيش قاضى و داور.هيچ كس از مردم جرات قضاوت براى تو ندارند ولى تو خود قاضيهائى دارى كه دستورات ايشان را اجرا ميكنى و من بعضى از آنها را قبول دارم ولى از برخى ديگر بيمناكم.
پادشاه پرسيد آن قاضيها كيانند؟ جوابداد….
با همراه باشید (راه حق بر شما هموار باد انشاءالله تعالی)

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

مدرسه علمیه فاطمه الزهرا (س) اسلام آباد غرب

اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • تجمع
  • ایثار و از خود گذشتگی

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس