مدعی انتظار
اگریک بچه شیعه اثنی عشری توانست با اعمال ورفتارش ، دل ارباب ومولای خود،امام زمان (عج)را بدست آورد وبا فکر ومنطقش چراغی برای فرو رفتگان در ظلمت زمان باشد ،آن وقت می تواند ادعای انتظار بنماید.
اگریک بچه شیعه اثنی عشری توانست با اعمال ورفتارش ، دل ارباب ومولای خود،امام زمان (عج)را بدست آورد وبا فکر ومنطقش چراغی برای فرو رفتگان در ظلمت زمان باشد ،آن وقت می تواند ادعای انتظار بنماید.
اينست دنيا كه بتو گفتم هيچ شكى نيست كه نژاد و شخصيت و مسير او به جانبى است كه شنيدى چون آن را شناختم رها كردم و فهميدم كه حقيقت چيست اگر مايلى برايت توضيح بدهم وضع آخرت را كه آن شىء واقعى است آماده شنيدن باش مطالبى خواهى شنيد كه سابقا در باره اشياء نشنيده.
پادشاه در جواب او فقط گفت دروغ ميگوئى چيزى را كشف نكردهاى و جز بدبختى و رنج محصولى ندارى از مملكت من خارج شو كه تو فاسد و مفسدى.
در همان ايام پس از ياس و نااميدى طولانى كه از داشتن پسر داشت پسرى براى پادشاه متولد شد كه بسيار زيبا و خوش چهره بود. شاه بقدرى از اين جريان خوشحال بود كه از شادى نزديك بود قالب تهى كند. او مىپنداشت كه بتها اين پسر را باو بخشيدهاند. تمام قدرت مالى خزانه خود را در بتخانهها مصرف نمود و يك سال دستور داد بمردم غذا بدهند و آن پسر را يوذاسف ناميد، ستارهشناسان را جمع كرد و طالع او را تحقيق نمود گفتند اين پسر بمقامى بسيار ارجمند ميرسد كه احدى در هند بمقام او نخواهد رسيد همه دانشمندان و منجمين در اين نظر اتفاق داشتند. مگر يك نفر از دانشمندان كه مدعى بود اين موقعيت و مقام مربوط بآخرت است و اين پسر پيشوا و رهبرى دينى و معنوى خواهد شد زيرا شخصيت و مقامى كه در او مىبينم ارتباط بمقامهاى دنيا ندارد شبيه موقعيتهاى آخرت است سخن اين دانشمند چنان بر دل شاه مؤثر افتاد كه تمام شادى و سرورش را از بين برد بخصوص كه اين منجم از تمام ستارهشناسان بيشتر مورد اعتماد و راستگوتر و داناتر بود. يك شهر را پادشاه باو اختصاص داد و دايه و شيرده مخصوص و نگهبان و مامورين خاص جهت حفاظت و نگهدارى او آماده كرد بآنها دستور داد سخن از مرگ و آخرت و اندوه و مرض و فنا بميان نياورند، تا مبادا زبانشان باين حرفها عادت كند. و بكلى فراموش از اين حرفها نمايند. مخصوصا تاكيد كرد وقتى پسرش
بالغ شد سخنى بزبان نياورند كه موجب ترس و هراس او باشد تا مبادا اين حرفها او را متوجه دين و عبادت كند و كاملا مراعات نمايند و مراقب يك ديگر در اين امور باشند. اين پيشآمد بيشتر پادشاه را نسبت به متدينين بدبين و كينهتوز كرد از ترس اينكه فرزندش در اين راه بيافتد.
پادشاه وزيرى داشت كه تمام امور مملكت را اداره مينمود و اهل خيانت و دروغ و پنهان كارى نبود و هرگز تمايلات خويش را بر صلاح مملكت و شاه مقدم نمىداشت و كوتاهى و تقصيرى در اين رابطه نمىكرد در ضمن اين وزير مردى خوش اخلاق و زبانآور و نيكوكار بود كه مردم او را دوست ميداشتند فقط اطرافيان شاه بودند كه باو حسد مىورزيدند و موقعيت وزير براى آنها گران بود و نميتوانستند او را تحمل كنند.
روزى پادشاه بهمراه همان وزير براى شكار از شهر خارج شد…………
تو نيز اى پادشاه با تمام قدرتى كه دارى و اين همه پيروان و سپاهيان و پردهداران و ارادتمندان كه اطرافت را گرفتهاند اگر بديده دقت نگاه كنى تنها و بيكسى، يك نفر همراه تو نيست. باين دليل كه ميدانى تمام كشورهاى ديگر مخالف و دشمن تواند همين ملتى كه حاكم بر آنها هستى نيز پر از حسد و رشك و كينه نسبت بتو هستند كه از درندگان بيشتر زيان ميرسانند و از ملتهاى بيگانه كينه تو را بيشتر بدل دارند. اگر توجه بهمكاران و خويشاوندان و معاونين خود بنمائى مىبينى همه آنها در مقابل حقوق و اجرتى كه ميگيرند كار ميكنند و پيوسته ميخواهند كمتر كار كنند و بيشتر مزد بگيرند اگر بدوستان نزديك و خويشاوندان توجه كنى، خواهى ديد كه تمام رنج و محنت و زندگى و كسب و كار خود را بآنها اختصاص دادهاى و تو هر روز سهم آنها را مىپردازى و اگر تمام كوشش و دسترنج خود را در اختيار آنها بگذارى باز هم از تو راضى نيستند، چه رسد باينكه مانع آنها شوى حالا فهميدى كه تنهائى نه خانواده و نه مال دارى.
اما من داراى خانواده و ثروت و برادر و خواهر و دوستانى هستم كه مرا نمىخورند و نه استفاده از من مينمايند. مرا دوست ميدارند و من آنها را دوست دارم، محبت بين ما حكمفرماست خيرخواه من و من خيرخواه آنهايم هرگز به من خيانت نمىكنند. راست مىگويند بمن و من بآنها دروغى در ميان ما نيست.
علاقمند به من و من بآنها علاقمندم دشمنى بين ما نيست مرا يارى ميكنند و من آنها را هرگز بخوارى يك ديگر نمىپردازيم. بدنبال نيكيهائى هستند كه اگر من نيز جستجوى آن را بكنم نمىترسند بخود اختصاص دهم و آنها را محروم نمايم بين ما تباهى و حسادت وجود ندارد. آنها براى من كار ميكنند بمزدى پايدار و پيوسته همكار يك ديگريم. در گمراهى هدايتم ميكنند و در نابينائى راهنمايم هستند. و
پناه بمن ميدهند و ابزار و تجهيزات دفاعى منند و يار و مددكارم در گرفتارى آلوده به خانه و زندگى و دكان و مغازه نشدهايم كه پيوسته در افزايش آن باشيم اين ذخاير را باهل دنيا سپردهايم بين ما مسابقه ثروتاندوزى نيست و نه كينه و خشم و فساد و رشك و جدائى. اينهايند خانواده من اى پادشاه و بستگان و دوستانم كه آنها را دوست ميدارم و بآنها دل بستهام. و كسانى كه قبلا با ديده مسحور بآنها مينگريستم رها كردم چون آنها را شناختم و در پى سلامت و آسودگى از آنهايم.
ادامه دارد…
سلامٌ علیکم بما صبرتم فنعم عقبی دار
سلام بر شما به پاداش این که صبر کردید.تا عاقبت نیکو منزلگاهی یافتید.
مبارکه رعد شریفه 24
بعد از شهادت حضرت زهرا-سلام الله علیها- حضرت علی-سلام الله علیه-به برادرش عقیل فرمود:«برای من بانویی انتخاب کن تا از او فرزندان شجاع و دلیری نصیبم شود».گویا حضرت ، ازهمان ابتدا برای تربیت یاور حضرت سیدالشهدا-سلام الله علیه-برنامه ریزی کرده بود.حضرت علی-سلام الله علیه-فرزند حضرت ام البنین را عباس نامید، که به شجاعت ،شکوه به صولت و خشم او در پیکار با دشمنان آگاهی داشت.جالب اینکه حضرت ام البنین نیز برای آماده کردن فرزند دلبند خود ،جهت انجام این مأموریت و مسئولیت مهم، درس ادب ،احترام و یاری فرزندان فاطمه-سلام الله علیها-را از زمان کودکی به فرزندان خود می دهد.او خود به مقام امامت واقف بود و خود را خادمه آن بزرگواران نامید. حضرت عباس-سلام الله علیه-از همان روزهای اول تحت تأثیر تربیت فرزندان فاطمه -سلام الله علیها-، به ویژه امام حسین-سلام الله علیه-قرار داشته و همواره با احترام و ادب نسبت به آن ها رفتار می کرد.از این رو امام صادق-سلام الله علیه-در زیارتنامه او ویژگی ممتاز او را عبد صالح خدا بودن و مطیع خدا و پیامبر و امامان معرفی می کند.و این گونه ایشان را توصیف می کنند: سلام بر اباالفضل العباس ،آن عزیزی که برادرش را با ایثار جان خویش یاری کرد.
صلی الله علیکِ یا ام البنین
شادی روحشان صلوات