داستان بلوهر و یوذاسف
تاریخ 20/01/1392
سخنی از تدوین گر صفحه:عزیزان خواننده داستانی را که می خوانید از مطالب ناب و جذاب کتاب (مواعظ امامان عليهم السلام-ترجمه جلد هفدهم بحارالانوار ) می باشد که تقریبا 62 صفحه است که سعی می شود هر روز یا چند روز در میان ادامه داستان از قسمت رها شده دنبال شوداز شما همراهان همیشگی وبلاگ می خواهیم برای دریافت نکات جالب و جذاب تا انتهای داستان ما را همراهی بفرمایید
بخش اول داستان بلوهر و يوذاسف – بحارالانوار ج4صفحه 330
1- كمال الدين صفحه 317: امام حسن عسكرى (ع) فرمود: محمد بن زكريا نقل كرد يكى از پادشاهان هند سپاه فراوان و قدرت و وسعت مملكت زيادى داشت مردم از او ميترسيدند. پيوسته دشمنان خود را مغلوب ميكرد و بسيار خوش گذران و شهوت پرست بود و پيوسته سرگرم كارهاى لهو و لعب بود. بهترين و محبوبترين شخص در نظر او كسى بود كه بر افعال و كردارش او را بستايد و منفورترين شخص كسى بود كه او را بكار ديگرى راهنمائى كند و در موارد لهو و لعب بدستور او رفتار نكند، گرفتار اين اخلاق از ابتداى جوانى شده بود اما مردى بصير و زبانآور و مدير و مدبر در امور مملكتدارى بود و مردم بواسطه حسن تدبير مطيع و منقادش بودند و تمام دشواريها و ناراحتيها را بسادگى برطرف مىكرد (و سياستمدارى عجيب بود).
غرور جوانى و سلطنت و شهوتپرستى و خودخواهى دست بدست هم داده بود باضافه پيروزيها كه بر دشمنان خويش مىيافت و نفوذى كه بر مردم مملكت داشت و اطاعت مردم از او اين مجموعه او را چنان متكبر و مغرور كرده بود كه هيچ كس را بچيزى نميگرفت و مردم را تحقير ميكرد. مخصوصا همنشينان او را پيوسته تعريف و تمجيد ميكردند بيشتر موجب خودخواهيش شده بود. جز دنياطلبى كارى نداشت و هر چه آرزو ميكرد برايش آماده ميشد. فقط آنچه مقدورش نبود داشتن يك پسر بود كه هر چه فرزند مىآورد همه دختر بودند . . . .
در ادامه با ما همره باشید